[ad_1]
بازاریابی عصبی، یک زیرشاخه جدید و نوظهور در علم بازاریابی است که از علوم مربوط به نحوه عملکرد مغز انسان استفاده می کند. این سبک از بازاریابی که تحت عنوان علوم اعصاب مصرف کننده نیز شناخته می شود، فعالیت های مغز مصرف کننده هنگام خرید و بینش های کلیدی او در تصمیم گیری را مورد بررسی قرار می دهد و از این طریق استراتژی های بازاریابی را رهبری می کند.
هدف از بازاریابی عصبی این است که به سوالاتی در مورد ترجیحات مصرف کننده، که آشکار شدن آن ها از طریق موارد ساده ای مانند نظر سنجی ها امکان پذیر نیست، پاسخ داده شود. علوم اعصاب مصرف کننده در مسیر تجزیه و تحلیل ترجیحات مشتری، یک قدم جلوتر حرکت می کند.
محققان فعال در این نوع بازاریابی می توانند تعیین کنند که آیا یک محصول، منطق های مرتبط با لذت، رضایت، آشنایی و سایر جنبه های مهم در تجربه مصرف کننده را برآورده و فعال می کند یا خیر. به این ترتیب، این نوع بازاریابی می تواند برای ایجاد جذابیت محصولات، در سطح عصبی مصرف کننده، استفاده شود. تا پایان مقاله بازاریابی عصبی با ما همراه باشید تا از موارد بسیار جذاب مرتبط با آن مطلع شوید.
کاربرد بازاریابی عصبی
بینشهای مهمی که از طریق بازاریابی عصبی به دست میآیند میتواند شامل نوع محرک هایی باشند که مصرفکننده ممکن است به آن ها واکنش نشان دهد. مانند رنگ بسته بندی محصول یا موسیقی استفاده شده در یک آگهی تبلیغاتی. این بینش ها همچنین میتوانند بازاریابان را در مورد فرآیندهای ادراکی مصرف کننده، مانند احساس ارزش یا خوشحالی پس از قرار گرفتن در معرض محرک ها، که ارزیابی آن ها از طریق نظرسنجی دشوار است، آگاه کنند.
در مراحل ابتدایی تحقیق مواردی که یک محصول را مطلوب تر می کنند، بازاریابی عصبی می تواند جهت تصمیم گیری و انتخاب آن موارد بسیار مفید واقع شود. این سبک بازاریابی، برای شناسایی فاکتور هایی که یک محصول را برای مصرف کننده جذاب تر می کنند، استفاده می شود. بنابراین، برانگیختن این اثرات عصبی، کاربرد بازاریابی عصبی می باشد.
نحوه عملکرد بازاریابی عصبی
در واقع، علوم اعصاب مصرف کننده بسیار پیچیده تر از مواردی است که در بالا توضیح داده شد. بازاریابی عصبی برگرفته شده از علوم اعصاب دانشگاهی در مورد فعالیت مغز، به ویژه در رابطه با احساسات و ادراک، که می توانند استراتژی های بازاریابی را رهبری کنند، می باشد.
به عبارت دیگر این نوع بازاریابی بر اساس اندازهگیری سیگنال های فیزیولوژیکی و عصبی، برای به دست آوردن اطلاعاتی در مورد انگیزهها، ترجیحات و تصمیمات مشتریان، که میتوانند به نحوه اطلاع رسانی و تبلیغات خلاقانه، توسعه محصول، قیمتگذاری و سایر حوزههای بازاریابی کمک کنند، انجام می شود.
ابزار های بازاریابی عصبی
ابزار های بازاریابی عصبی با به دست آوردن اطلاعاتی در مورد فعالیت مغز عمل می کنند که می توانند در تصمیمات بازاریابی اثر گذار باشند. همچنین این ابزار ها می توانند بسیار متنوع باشند، از جمله: ابزار تصویر برداری مغز و پاسخ فیزیولوژیکی، نوعی دستگاه MRI به نام FMRI که تصویرسازی تشدید مغناطیسی مغز را انجام می دهد، الکتروانسفالوگرافی (EEG) و ابزارهای فیزیولوژیکی دیگر مانند دستگاه ردیابی چشمی.
- هم fMRI و هم EEG میتوانند تعامل ذهن و یادآوری را اندازهگیری کنند و به بهبود برندسازی کمک کنند.
- fMRI علاوه بر این، می تواند پاسخ های احساسی را نشان دهد. یکی از کاربرد های این دستگاه در بازاریابی عصبی، تعیین قیمت محصولات می باشد.
- اطلاعات به دست آمده از EEG می تواند برای بهبود اثرگذاری تبلیغات استفاده شود.
اندازه گیری های فیزیولوژیکی را می توان جهت اندازه گیری تعامل و واکنش مخاطبان نسبت به تبلیغات و محصولات استفاده کرد.
در سال 2004، دانشمندان مطالعه ای را انجام دادند که در آن نوشابه هایی مانند کوکاکولا و پپسی، به افراد شرکت کننده در یک مطالعه تحقیقاتی MRI ارائه شد. هنگامی که شرکت کنندگان از برند نوشابه ها مطلع نبودند، یک پاسخ عصبی دریافت می شد که سازگار و قابل شناسایی بود.
با این حال، زمانی که به آن ها گفته شد نوشابه ها کوکاکولا و پپسی هستند، مغز شرکتکنندگان مطالعه، در نواحی لیمبیک فعال میشود، مناطقی از مغز که مسئول احساسات، حافظه و پردازش ناخودآگاه هستند.
منتقدان استفاده از این روش، ممکن است بیان کنند که رسیدن به این اطلاعات توسط روش های ساده تر نیز ممکن می باشد و شما جهت پی بردن به قدرت یک برند، نیازی به اسکنر MRI ندارید.
اما همانطور که تمامی علوم پیشرفت می کنند، علوم اعصاب مصرف کننده نیز پیشرفت خواهند کرد. همچنین محققان دانشگاهی، آزمایشات بیشتری را برای دنیای پرسود بازاریابی آغاز خواهند کرد.
تکنیک های بازاریابی عصبی
برندهای بزرگ تنها کسانی نیستند که می توانند از بازاریابی عصبی استفاده کنند. این نوع بازاریابی پل بین علوم اعصاب مصرف کننده و استراتژی های بازاریابی است و می تواند برای باز کردن قفل روانشناسی پشت رفتار مصرف کننده، مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه برخی از کارآمد ترین تکنیک های بازاریابی عصبی را بیان می کنیم.
بازاریابی محتوا
یکی از موارد کاربرد بازاریابی عصبی این است که می توان از آن برای مطالعه واکنش مخاطبان نسبت به یک محتوا و تعیین اینکه آیا آن محتوا بیشترین تأثیر را دارد یا خیر، استفاده کرد. محتوا های مختلف را می توان برای پاسخ های مغزی و فیزیولوژیکی ارزیابی کرد تا بر اساس استراتژی بازاریابی محتوای شما، تولید شوند.
برای انجام این کار محتوا باید احساسات را تحریک، غرایز مغز را جذب و از تمایل مغز به اشتیاقات مختلف استفاده کند.
طراحی UX و UI
تجربه و تعامل کاربر (UI و UX) را می توان با بازاریابی عصبی دیجیتال بهبود بخشید. ردیاب های چشمی مانند نقشه های حرارتی به شما کمک میکنند تا بفهمید مردم به چه قسمتی در وب سایت شما نگاه میکنند و چگونه میتوانید قسمت های مختلف وب سایت را بر این اساس بهینه کنید.
تبلیغات PPC
تبلیغات پرداخت به ازای کلیک یا همان Pay Per Click) PPC) را می توان از طریق بازاریابی عصبی دیجیتال مورد مطالعه قرار داد تا مشخص شود که آیا به اندازه کافی برای دریافت کلیک جذاب هستند یا خیر. علوم اعصاب می تواند به یافتن روش هایی که بینندگان یک آگهی، بر اساس آن ها به یک محتوا و پیام های تبلیغاتی واکنش مثبت نشان می دهند، کمک کند.
سئو
اگر مطمئن نیستید که محتوای وب سایت شما تأثیر درستی از خود بر جای می گذارد یا خیر، می توانید از بازاریابی عصبی استفاده کنید تا ببینید چه پاسخ های عصبی و فیزیولوژیکی حاصل می شود. این امر می تواند برای افزایش ترافیک وب و بهبود سئو سایت مفید باشد.
پیامهای بازاریابیای که واکنشهای احساسی را برانگیخته نمیکنند، دریافت پاسخ مثبت از سوی مصرفکننده را نیز دشوارتر میکنند. اگر محتوای سایت شما از نظر عصبی بهینه نشده باشد، ممکن است استراتژی سئو شما را نیز با مشکل مواجه کند.
محتوای ویدیویی
ارزیابیهای فیزیولوژیکی ساده، مانند جمع آوری اطلاعات بیومتریک، ردیابی چشم و پاسخ های پوستی گالوانیکی، اغلب برای اندازهگیری جلب توجه و تاثیر گذاری محتوا های ویدیویی استفاده میشوند.
تحقیقات نشان می دهد، تبلیغاتی که تاثیرات فیزیولوژیکی بالایی می گذارند، در مقایسه با تبلیغاتی که برانگیختگی فیزیولوژیکی کمی در پی دارند، از بهبود اثر تبلیغات، یادآوری برند و افزایش احتمال خرید بیشتری برخوردار می باشند.
حوزه ای که کمتر از 20 سال قدمت دارد، یعنی بازاریابی عصبی، در حال حاضر سهم اساسی در علم ادراکات و خواسته های مصرف کننده دارد. همانطور که بیشتر و بیشتر در مورد مغز انسان می آموزیم، این بینش ها همچنان در زمینه بازاریابی نیز اعمال می شوند و اطلاعات بهبود یافته ای را به همراه می آورند که می توانند در تولید محتوای خلاقانه و تأثیر آن اثرگذار باشند.
مطالب زیر را حتما بخوانید
[ad_2]
بدون دیدگاه